
اقتباس سینمایی با شکوه مجموعه «The Lord of the Rings» به کارگردانی پیتر جکسون، اگرچه همواره مورد تحسین منتقدان و مخاطبان ژانر فانتزی بوده، اما تغییرات قابلتوجهی نسبت به رمانهای جاودانه جی. آر. آر. تالکین دارد. این مقاله به بررسی تفاوتهای مهم میان کتابها و فیلمهای میپردازد، از حذف شخصیتهای کلیدی تا تغییر در روند داستانی و ویژگیهای شخصیتها. با شناخت این تغییرات، متوجه میشویم که چگونه تصمیمات سینمایی بر تجربه مخاطب و عمق اسطورهشناسی جهان تالکین تأثیر گذاشتهاند. آیا این تغییرات به نفع روایت سینمایی بوده، یا بخشی از هویت اثر اصلی را از بین بردهاند؟ با فیکابوک همراه باشید.
- حذف شخصیت تام بامبادیل و گولدبری
یکی از بزرگترین و بحثبرانگیزترین تفاوتهای میان کتابها و فیلمهای «The Lord of the Rings»، حذف کامل شخصیت تام بامبادیل و همسرش گولدبری از اقتباس سینمایی این اثر است. این شخصیتهای مرموز و دوست داشتنی در بخشهای ابتدایی کتاب «یاران حلقه» نقش مهمی ایفا میکنند، اما به تصمیم پیتر جکسون (کارگردان فیلمها) آنها به طور کامل از فیلم کنار گذاشته شدند.
در فصول ابتدایی «یاران حلقه»، زمانی که هابیتها پس از فرار از دست سوارکاران سیاه (نازگولها) در جنگل قدیمی گم میشوند، تام بامبادیل که از جادوگران قدرتمند و مرموز این جهان داستانی است، آنها را از دست درختان مهاجم نجات میدهد. و در خانه خود به هابیتها پناه میدهد.
خانه بامبادیل پناهگاهی امن و پر رمز و راز در دل جنگلی باستانی است. هابیتهای کوچک و دوست داشتنی در آنجا با قدرت خارقالعاده بامبادیل آشنا میشوند؛ قدرتی که از او حتی در برابر وسوسه حلقه یگانه نیز محافظت میکند. فرودو تلاش میکند حلقه را روی انگشت بامبادیل بگذارد، اما هیچ اتفاقی نمیافتد و بامبادیل حتی میتواند حلقه را به راحتی ببیند و آن را روی انگشت خودش بگذارد بدون اینکه تحت تأثیر قدرت آن قرار گیرد. این ویژگی، بامبادیل را به موجودی منحصر به فرد در سرزمین میانه تبدیل میکند و ماهیت او را از دیگر شخصیتها جدا میسازد. به نظر میرسد بامبادیل از زمانهای باستان وجود داشته و با طبیعت و موسیقی پیوندی عمیق دارد که مخاطبان سینمایی از لذت آشنایی با او محروم شدند.
- یک مهمانی طولانی
یکی از تفاوتهای مهم بین کتاب و فیلم «The Lord of the Rings» که بر درک مخاطب از شخصیتها و گذر زمان تأثیر میگذارد، به فاصله زمانی بین جشن تولد بیلبو بگینز و آغاز سفر فرودو مربوط میشود. تالکین در کتاب "یاران حلقه" به وضوح ذکر میکند که ۱۷ سال بین جشن تولد ۱۱۱ سالگی بیلبو و شروع سفر فرودو از شایر میگذرد. در طول این ۱۷ سال، گاندالف بارها به شایر بازمیگردد تا با فرودو درباره حلقه صحبت کند و در نهایت برای یافتن اطلاعات بیشتر درباره آن، سفری طولانی را آغاز میکند. او در این مدت به آرامی شروع به شک کردن به ماهیت حلقه میکند و به دنبال سرنخهایی در مورد منشأ آن میگردد. این جستجو او را به تاریخچه حلقه و ارتباط آن با سائورون میرساند.
- تفاوت سن شخصیتها
همانطور که پیش از این اشاره کردیم، تفاوت فاحشی در فواصل زمانی سپری شده میان وقایع داستان در بین فیلم و کتاب وجود دارد، برای مثال، فرودو در جشن تولد بیلبو فقط 33 سال دارد، اما هنگام ترک شایر به مقصد ریوندل، فرودو فردی بالغ و 50 ساله است که این موضوع در فیلمهای پیتر جکسون به هیچ عنوان به چشم نمیآید.
یکی دیگر از تفاوتهای مهم و گاهی گیجکننده بین کتاب و فیلم، سن آراگورن است. در نگاه اول، ویگو مورتنسن (بازیگر نقش آراگورن) در فیلم، به نظر مردی میانسال، شاید حدود ۳۰ یا ۴۰ ساله میآید که کاملاً با توصیفاتی که از او مششنویم همخوانی دارد. اما حقیقت سن او در کتاب، بسیار متفاوت است. تالکین در نوشتههای خود به صراحت بیان میکند که آراگورن در زمان وقایع «یاران حلقه» و آغاز جنگ حلقه، ۸۷ سال سن دارد. این سن بالا برای یک انسان عادی غیرمعمول است، اما آراگورن از نژاد دونهداین و از تبار پادشاهان نومنور است. نومنوریها طول عمر بسیار بیشتری نسبت به انسانهای عادی دارند، هدیهای که به دلیل کمک به الفها در نبرد با مورگوت در دوران اول به آنها عطا شده بود. آراگورن، به عنوان یکی از بازماندگان اصیل این نژاد، عمری طولانیتر از انسانها دارد و در نهایت تا ۲۱۰ سالگی زندگی میکند.
- مواجهه فارامیر با حلقه
یکی از مهمترین تفاوتهای شخصیتی و روایی بین کتاب و فیلم «The Lord of the Rings» مربوط به فارامیر، برادر بورومیر و پسر دنهتور، کارگزار گوندور، است. این تفاوت در نحوه مواجهه او با حلقه یگانه به اوج خود میرسد و تأثیر بسزایی بر درک مخاطب از شخصیت او و همچنین وسوسه حلقه دارد. در کتاب «دو برج»، زمانی که فرودو و سم توسط فارامیر و مردانش در ایتیلین (سرزمینهای شرقی گوندور) پیدا میشوند، فارامیر از هویت حلقه آگاه میشود. او به سرعت تشخیص میدهد که این همان حلقهای است که باعث مرگ ایزولدور شده و سائورون به شدت به دنبال آن است.
نکته کلیدی در شخصیت فارامیر در کتاب، مقاومت بینظیر او در برابر وسوسه حلقه است. برخلاف برادرش بورومیر که تسلیم وسوسه حلقه شد و سعی کرد آن را از فرودو بگیرد، فارامیر از همان ابتدا با خرد و بینش خاصی با حلقه برخورد میکند. او نه تنها هرگز به فکر برداشتن حلقه برای خود یا بردن آن به گوندور نمیافتد، بلکه حتی به فرودو هشدار میدهد که استفاده از آن برای اهداف خوب نیز میتواند منجر به فساد شود. او به فرودو میگوید: "من حتی اگر آن را در کنار جاده افتاده میدیدم، آن را برنمیداشتم. نه به عنوان هدیه و نه به عنوان سلاح".
مشاهده مجموعه کتابهای سرزمین میانه
- نبرد شایر
یکی از مهمترین و نمادینترین بخشهای پایانی کتاب «The Lord of the Rings» که به طور کامل از فیلمها حذف شده، «نبرد در شایر» است. این فصل، پس از بازگشت هابیتها از سفر طولانی و پرخطرشان، به وقایع سرزمین مادری آنها، یعنی شایر میپردازد. در پایان کتاب «بازگشت پادشاه»، وقتی چهار هابیت قهرمان به شایر بازمیگردند، با صحنهای ناگوار روبرو میشوند: شایر که همواره نماد صلح، زیبایی و زندگی آرام بود، توسط نیروهای سارومان اشغال و ویران شده است. سارومان که پس از شکست در آیزنگارد و از دست دادن اورتانک، قدرتش به شدت کاهش یافته، به همراه دستیارش گریمای مارزبان، به شایر گریخته و کنترل این سرزمین را به دست گرفته است.
آنها درختان را قطع، خانهها را ویران و سیستمهای کشاورزی را مختل کردهاند. صلح و آرامش شایر از بین رفته و مردمش تحت ظلم و ستم زندگی میکنند. این صحنه، ضربه روحی بزرگی به هابیتها و حتی مخاطبان کتاب وارد میکند، زیرا ما نیز مانند قهرمانهای کوچک و دوست داشتنی داستان گمان میکردیم با نابودی حلقه و شکست سائورون، سرزمین میانه از هر شری در امان خواهد بود.
- مرگ سارومان
شاید شما هم بعد از خواندن مورد قبل این سوال را از خود بپرسید: مگر سارومان در آیزنگارد کشته نشد؟ شیوه مرگ سارومان یکی از نقاط اختلاف مهم بین کتاب و فیلم «The Lord of the Rings» است. تالکین و پیتر جکسون هر یک پایان متفاوتی را برای این شخصیت شرور در نظر گرفتهاند.
در جریان نبرد بیواتر (بخشی از نبرد در شایر) و پس از اینکه هابیتها سارومان را شکست میدهند، او به خانه خود در هولزباک بازمیگردد. در لحظات پایانی، سارومان سعی میکند فرودو را مورد اصابت چاقو قرار دهد، اما موفق نمیشود. در نهایت، گریمای مارزبان که سالها تحت ظلم و آزار سارومان بوده و از او بیزار است، از پشت به سارومان خنجر میزند و او را میکشد. با مرگ سارومان، روح او به شکل یک سایه خاکستری از بدنش خارج میشود و توسط بادی که میوزد، از بین میرود و این نمادی از پایان کامل قدرت و هستی اوست.
- ماهیت چشم سائورون
یکی از بزرگترین تفاوتهای بصری و مفهومی بین کتاب و فیلم «The Lord of the Rings»، شیوه به تصویر کشیدن چشم سائورون است. در فیلم، چشم سائورون یک حضور فیزیکی است که به طور مداوم در آسمان بالای باراد-دور (برج تاریک) میدرخشد و موردور را زیر نظر دارد. اما در نوشتههای تالکین، چشم سائورون به عنوان یک استعاره و نمادی از حضور دائمی، هوشیاری بیامان و قدرت سائورون به کار میرود. در کتاب، سائورون یک چشم فیزیکی در آسمان نیست، تالکین اغلب از این عبارت برای توصیف نفوذ روانی و تهدید دائمی سائورون استفاده میکند. در کتاب، خود باراد-دور (برج تاریک) است که برجستهترین نماد حضور سائورون است و از آن به عنوان مقر و قلعه اصلی او یاد میشود.
- نابودی حلقه
لحظه نابودی حلقه یگانه در کورههای کوه هلاکت، نه تنها اوج داستان «The Lord of the Rings» است، بلکه یکی از عمیقترین تفاوتهای بین جهانبینی تالکین در کتاب و دیدگاه پیتر جکسون در فیلم را آشکار میسازد. در کتاب، هنگامی که فرودو به لبه پرتگاه آتشین میرسد، با ارادهای که دیگر کاملاً متعلق به خودش نیست حلقه را روی انگشت خود میگذارد، اما درست در همین لحظه، گالوم که فرودو و سم را تا آخرین لحظه تعقیب کرده بود و علاقه او به حلقه او را به جنون کشیده شده بود، به فرودو حملهور میشود و حلقه را تصاحب میکند. گالوم، با به دست آوردن گنجینهاش شروع به رقصیدن و به خود پیچیدن میکند، اما در حین رقص پیروزمندانهاش، به طور تصادفی به لبه پرتگاه میلغزد و به همراه گنجینهاش، حلقه یگانه، به درون آتش سوزان کوه هلاکت سقوط میکند.
بنابراین، در روایت تالکین، نابودی حلقه نه با اراده آگاهانه فرودو، بلکه با حادثهای تصادفی و نتیجه حرص و طمع بیحد و حصر گالوم اتفاق میافتد. تالکین با این تصمیم آگاهانه تأکید میکند که حتی پیروزی نهایی خیر نیز میتواند از طریق شرارت خودِ شر به دست آید. این یک تقدیر است که از طریق وسواس گالوم به وقوع میپیوندد، نه یک عمل قهرمانانه مستقیم. تالکین این را "معجزه" مینامد، که نشان میدهد نجات سرزمین میانه فراتر از تواناییهای صرفاً انسانی یا الفی بوده است.
همانطور که دیدیم، فیلمهای «The Lord of the Rings» با وجود اقتباس از یک منبع واحد، مسیرهای متفاوتی را در روایت داستان در پیش گرفتهاند. این تغییرات، اگرچه شاید به ریتم روایت سینمایی کمک کرده باشند، اما بخشی از عمق اساطیری و ویژگیهای منحصربهفرد جهان تالکین را از فیلمها میکاهند. نظر شما چیست؟ آیا پیتر جکسون در اعمال این تغییرات موفق بوده یا جهانبینی تالکین تحریف و تضعیف کرده؟