جنگ جهانی سوم بشریت را نابود کرد. اکنون سیاره خالی است و شهرهای بزرگ تبدیل به خاک شدهاند. زنگزدگی راهآهنها را میخورد. ماهوارههای رها شده به تنهایی در مدار معلق هستند. رادیو در تمام فرکانسها خاموش است. تنها بازماندگان جنگ گذشته کسانی بودند که وارد دروازههای متروی شهر مسکو شدند. اینجا صدها فوت زیر زمین، در طاقهایی که بهعنوان بزرگترین پناهگاه حملات هوایی جهان ساخته شده است، مردم سعی میکنند تا پایان روز زندگی کنند. اینجا جاییست که آنها دنیای جدیدی برای خود ایجاد کردند. ایستگاههای مترو به مناطق شهری تبدیل شدند و شهروندان آن که توسط ادیان و ایدئولوژیها از هم پاشیده شدهاند، برای کالاهای کمیاب میجنگند: هوا، آب و فضا. این دنیای کوچک زیرزمینی تنها میتواند انسان ها را به یاد دنیای عظیمی بیاندازد که زمانی ارباب آن بودند. بیست سال از روز قیامت گذشته است، اما بازماندگان حاضر به تسلیم شدن نیستند. سرسختترین آنها همچنان رویایی را در سر می پرورانند: وقتی سطح تشعشعات ناشی از بمباران هستهای کاهش یابد، آنها قادر خواهند بود به سطح زمین بازگردند و زندگی زمانی والدین خود را داشته باشند. اما سرسختترین سرسختها در این خلأ عظیم که زمانی زمین نامیده میشد به جستجوی بازماندگان دیگر ادامه میدهد. نام او آرتیوم است. او هر کاری میکرد تا مردم خود را از زیر زمین به سطح زمین هدایت کند. و باز هم این کار را خواهد کرد.
